به طرف می گم: چرا ازدواج نمی کنی؟
جواب می ده: آدم عاقل به خاطر یک لیوان شیر نمیره کارخانه شیر رو بخره!!
لطفا کمی روی این لطیفه دقت کنید: 1- چه تفکری باعث شده فردی چنین سخنی بگه؟ (اگر بگوییم که حتما منظور داشته و این جمله لقلقه زبانش نبوده) 2- چه شرایط اجتماعی باعث شده فرد چنین سخنی بگه؟
تحلیل ما:
قطعا دو دسته عواملی که گفته شد، در چنین پاسخی از یک جوان که مجرد است و نیاز فوری به ازدواج دارد موثر است:
1- عوامل تفکری: یک تفکر چقدر باید مادی باشد که ازدواج کردن را خریدن یک مجموعه پردردسر و پرخرج و گران تلقی کند؛ مجموعه ای که اگر چه خواسته او (همان شیر) را به قدر کافی اجابت می کند، اما مملو از سختی، رنج و مشقت هم هست. تمام سرمایه انسان را نیز تلف می کند. عمری هم انسان را درگیر خود می کند و از سایر کارها باز می دارد. این نشان دهنده اوج نگاه مادی به مقوله خانواده و ازدواج است. به طور صریح، این فکر ، انواع گناه روابط نامشروع بین زن و مرد را مشروع و مباح و حلال می شمارد و به بهانه نیاز و سریع ترین و کم هزینه ترین راه برطرف کردن آن، گناه را حلال و تجویز می کند و ازدواج پاک خدا را حرام می شمارد. این فرد احتمالا از نظر شخصیتی فردی بی عرضه و هواپرست است که برای اینکه کار زشت و روابط نامشروع خود را توجیه کرده و مشروعیت بخشد، چنین مغالطه ای در سخن می کند. احتمالا این فرد، تنوع طلب نیز هست و دوست دارد هر روز از نمونه ای شیر تغذیه کند و هرگز دوست ندارد به یک مدل محدود شود. و برای این حس طغیان کرده خود، سعی می کند توجیهی فریب آلود برای آن پیدا کند.
2- عوامل اجتماعی: چه بلایی بر سر سنت حسنه ازدواج در جامعه ما آمده است که فردی باید چنین جمله سخیفی بگوید؟ مگر چقدر ازدواج گران شده است؟ باید اعتراف کرد که بسیار زیاد. بسیار بیشتر از آن حدی که فکرش را بکنیم. مهریه ها آن قدر بالا رفته که فرد هنگام ازدواج تصور می کند که دارد مبلغ قیمت دختر را پرداخت می کند و او را به قیمت گزاف سکه های طلا می خرد. همانند خرید و فروش برده ها!! در این قضیه هم مقصر عروس و دامادها هستند و هم خانواده ها که اسیر افکار متحجرانه و رسم و رسوم زده خود هستند. زندگی کردن به قدری در جامعه به امری گران تبدیل شده که امکان فکر کردن به یک زندگی سطح متوسط برای بسیاری از افراد، جز رویای نیمه شب چیزی نیست. سطح توقع دخترها و پسرها از یک زندگی برای شروع، چنان بالا رفته که با سالها کارکردن شرافتمندانه نیز نمی توان به آن آرزو نائل آمد. چرا باید زندگی ساده جای خود را به زندگی لوکس دهد؟ چرا باید جهیزیه ها این قدر سنگین شود که فرهنگ اشرافی گری و لوکس نشینی بر ما حاکم گردد؟ چرا باید هرگز فکر نکنیم که خود ما داریم چه بلایی سر جامعه خود می آوریم؟ هیچ می دانیم، با دست خود داریم کاری می کنیم که برای جوانان، رابطه نامشروع که حرام ترین حرام های خداوند است و هیچ دین و مذهب و آیینی این کار زشت را نمی پذیرد، حلال جلوه کند؟ هیچ می دانیم خودمان داریم جوانانمان را به سمت گناه سوق می دهیم؟
کاش می دانستیم و کاری می کردیم
از طرف دیگر، نهادهای حکومتی هم در این قضیه مسئولند. چرا مساله ساده ای مثل مسکن، باید این قدر گران شود که تبدیل به رویای بسیاری از جوانان گردد؟ چرا باید اشتغال برای جوانان مرد این قدر کم باشد که نتوانند و رویشان نشود و خجالت بکشند به خواستگاری دختران روند؟
واقعا چرا؟؟؟!!!
کاش دیگر روزی برسد که دیگر هیچ کس این جمله پست و سخیف و مملو از انحراف را تکرار نکند.